۱۳۹۴ اسفند ۲۳, یکشنبه

دام

یک : مانا نیستانی خیلی نزدیک است به همان زبانی که معتقدم فراتر از هزاران جلد کتاب و هزار ساعت سخنرانی ست از نظر تاثیر گذاری و از حیث انتقال مفهوم به حداکثری ترین حالت ممکن از ذهن مشتری تا فهم مخاطب

دو : بارها شعر حافظ را به سبب تسکین می توان خواند و لب خند زد و امید داشت
از آن جنس شعرهایی ست که حالت را بهتر می کند :
مرغ زیرک چون به دام افتد ، تحمل بایدش

سه : نگاه ما مهم است از نگرش یک وهم ِ صاحب شعور ِ قدرتمند پشت دیوار تا زلف لیلی و تصویر عاشقانه ی ارائه شده
و البته لذت و ترس توامان یک انتخاب
در هر کجا که ایستاده باشیم تاثیر مستقیم دارد روی جهت گیری معیشتی و زنده گانی ما

چهار: کدام راه را باید برگزید؟
در همین وضعیت باقی ماند ؟ ( من می گویم : لحظه ی پیشا تصمیم )
انتخاب کرد و تمامش کرد؟
در انتظار انتخاب های بهتر ایستاد
.
.
.
اینجا همان لحظه ی ترساننده ی تصمیم است
همان که فکر می کنم کیرکگور برایش ترس و لرز را نوشته است



۱۳۹۴ اسفند ۲۲, شنبه

برخورد هوشمندانه

وقتی قول و فعل کسی پست و نفرت انگیز باشد حتما که مشتاق به جنجال آفرینی است و بیشتر دیده شدن یا بخوانید فریاد زدن اینکه شما را بخدا مرا از یاد نبرید حتی به پستی و رذالت !
نمی شود که ساکت بماند
هرچه بیشتر زخم بخورد و به فراموشی سپرده شود جری تر می شود
بنظر من نیاز به دیده شدن و حرفش بر سر زبان ها افتادن، یکی از نهادی ترین نیت های کسی است که شرحش رفت
به قول دوست عزیزی هر چقدر کمتر بخوانیم و بگذاریم دیده شود - هر چه بیشتر مانع دیده شدنش شویم درست تر و موثرتر رفتار کردیم
و این حتما در این عصر خبرهای جنجالی بی سر و ته و بی منبع موثق و بی افسار ! ، دقیقا وظیفه ی فعالین تاثیر گذار شبکه های اجتماعی است
که بقول توئیتری ها نگذارند هر چیزی و هر حرفی ترند شود
فقط باید احتمالا یکجای پرتی ذخیره اش کرد برای روز مبادا
روزی که تصمیمش ورود به هر قسمتی از سرنوشت فردی و اجتماعی مان باشد
شاید آن روز به دردی خورد در دادگاه وجدان ها

۱۳۹۴ اسفند ۶, پنجشنبه

فوبیای تکرار تاریخ !


برای منی که پدرم شب ها بیشتر از آنکه قصه های شیرین کودکانه بگوید ، تاریخ می خواند؛ همیشه تاریخ یک دانشگاه بزرگ بوده است به همراه یکجور تلخکامی همیشگی مضمن

هربار که به تاریخ رجوع کرده ام برای ارتقای معیار های مهم زندگیم توشه ی پری جمع کرده ام و این بصورت نسبی همواره وجود داشته است
همیشه باعث شده بتوانم از چند وجه و از بالا به هر مسئله ای نگاه کنم و حالا وقتی به 28 سال گذشته نگاه می کنم احساس می کنم بی آنکه به اصطلاح جوانی کرده باشم مستقیما بزرگ شده ام - بقول شریعتی بعد کودکی پریده ام به بزرگسالی -

ترس بزرگ من اما لمس لحظات و دقیقه هایی است که در جهان اطرافم با هر مقیاسی اتفاق افتاده و برایم بطرز غریبی آشنا بوده است
تکرار تلخی های تاریخ
آن هم برای مردمی که بیشتر از همه دسترسی به تاریخ دارند اما وقتش را ندارند - بخوانید دوست ندارند وقتش را داشته باشند-

تمام هم و غمم این است که چاقوی تیز این تکرار کند شود
شبیه آنچه خرداد 92 افتاد
و ذوق می کنم وقتی می بینم تونس شده استثنا تا بهار عربی کامم را زهر نکند
و امید داشته باشم به نهاد انسان

این روزها و این ساعت ها بازهم دلهره ام از تکرار تاریخ بیشتر شده - وقتی تکرار دوباره به چند قدمی زیست جهان من رسیده است
به شهری که در آن زندگی می کنم و اینقدر واضح و صریح و مستقیم قدرت تغییر در ساختار اینده ام را دارد

امیدوارم دست از احساسی بازی های بچه گانه برداریم و همگی رای بدهیم - خیلی دست بالا گرفتم؟ - حداکثرمان رای دهیم
شاید به این جامعه ی کوتاه مدت کلنگی ، فرصت دادیم امیدوار باشد از این تسلسل می توان بیرون آمد

به انسان بودن و قدرت تغییر امیدوار می شویم؟؟؟؟


۱۳۹۴ اسفند ۳, دوشنبه

خداوند ِ خداوندان اسرار

هر روز که می گذرد بیشتر به این نتیجه می رسم که عمق روحی و فکری هر کسی نسبت مستقیمی با حرف هایی که برای نگفتن دارد

گاهی اوقات ذهن چموش تر شده ی این روزهایم، می رود حول و حوش ترکیب هایی که هویت شان گره خورده است در اینکه بروند گیر کنند لابلای شاخک های فکرت
شبیه همین ترکیب «خداوند ِ خداوندان اسرار» مولانا

یک راست تمام تمرکزت را نشانه می گرد حتی اگر غرق روزمرگی ها و معیشتت باشی و در حال رانندگی در ترافیک اول صبح آن هم با صدای جادویی همایون عزیز

اسرار - یعنی مجموعه ی نگفتنی هایی که کلاف سردرگم شده است در توبه توی ذهنم آن قدر که نمی دانم حجم و ابعادش چقدر است فقط این را می دانم که هست و باید تماما نگران و مراقبش باشم

خداوندان اسرار یا همان انسانهای بزرگوار و بلند طبعی که ناگفتنی بسیار دارند و عزیزند - می خواهد از سواد تهی باشند یا که نه - معیارشان چیز دیگری ست و در هوایشان می توانی یک دل سیر نفس عمیق بکشی

بعد می شود تعبیر مولانا : خداوند ِ خداوندان اسرار

یعنی قایل بودن به وجودی یا موجودی که خداوند تمام عزیزترین هاست و بعد دل بستن به او و بعد در توصیف او نفس کشیدن

نمی دانم واقعا اینجایش که می رسد احساس می کنم زیاده روی کردن برای نوشتن می رسد به جفنگ گویی !

خیلی وقت ها دوست دارم غوطه ور بشوم در همین مفاهیم و خودخواهانه لذت ش را برای خودم بگذارم


موسیقی می تواند هنوز تازه نگهت دارد ، همین هنوزی که از فضای انتخاباتی لعنت می بارد


کودتای 3 اسفند

امروز سالگرد اولین کودتای ایران هست
روزی که هم تلخ بود و هم فرآیند به نتیجه رسوندنش عجیب 

عجیب تر از اون اینکه تقریبا با یک نسبت قابل توجهی ، خیلی اعتراض چشمگیری در سطح مردم و طبقه روشنفکران و روحانیت و ... در پی نداشت

راستش را بخواهید برای فهم بیشتر رفتارهای اجتماعی فعلی، هر چه بیشتر در 3 اسفند و 28 مرداد ریز می شوم با نکات عجیب تری روبرو می شوم که سالها با خواندن چند خط از وقایع این دو کوتا خیلی راحت از کنارشان گذشتم
روند کنش ها و واکنش های طبقات اجتماعی کودتای 3 اسفند ، فهم وقایع اخیر را باور پذیر تر می کند

مردم ما بدلیل سابقه هجوم و غارتی که در تمام هویت تاریخ ش موج می زند بیشتر از آنکه آزادی و عدالت برایش در اولویت باشد، امنیت محور است و این پاشنه ی آشیل بزرگ و البته بیشتر مغفول مانده ای ست

بعدتر که روند مطالعاتم منسجم تر شد ، بیشتر درباره ش خواهم نوشت
راستی بد نیست این لینک را هم ببینید


۱۳۹۴ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

برای انتخابات - 1

هنوز تنور انتخابات گرم نشده و خبر خاصی در فضاهای مجازی تاثیر گذار نیست
حرفی از دعوت یا حضور در انتخابات نمی شود گرچه در تمام این دوسال به این نتیجه رسانده شدیم که باید حاضر شویم تا بلایی شبیه مجلس فعلی گریبان فرهنگ و معیشتمان را نگیرد

فضای خاص و عجیبی است
فکر می کنم جامعه تاثیر گذار مجازی نیاز به یک شوک شبیه رد صلاحیت هاشمی دارد چیزی که با رد سید حسن و دفاع غیر عقلانی هاشمی خلاف جهت هم عمل کرد

و این همان چیزی است که اصولگرایان و اقتدارطلبان می خواهند


۱۳۹۴ بهمن ۱۴, چهارشنبه

سانسور !

نشانه های روحی 
همین احساس خفگی های گاه و بیگاه ، همین سر دردهای ناخوانده ، همین خستگی های یکباره ...
همین ها نشانه هایی هستند که باید جدی شان گرفت 
نباید گذاشت که لبه تیز و حساس شان کند شود یا به درد های جسمی فروکاهیده شود
باید که بیدار نگاهش داشت و حتی قدرش را دانست 

در مواجه با همه ی شئون زندگی و هرکسی ، یک دیده بانی مستمر برای خودم کنار گذاشته ام
دیده بانی برای جلوگیری از سانسور 


۱۳۹۴ دی ۲۵, جمعه

در باب شناخت

دوستي مي گفت بت پرستي يعني نشناخته درباره ي کسي يا چيزي حرفي زدن، ادعايي کردن و قضاوتش کردن

آفت بت پرستي يا درنقطه مقابل آن نفي همه جانبه يا شيطان محض سازي ؛ اين روزها که بازار انتقال خبرها و تحليل ها داغ و سريع تر شده بدجور توي چشم مي آيد

خاصه وقتي چشم و گوش عادت کند به ديدن و شنيدن از يک يا چند تريبون محدود

و خاصه تر وقتي آنقدر در القاي مطالبشان بمباران مي شوي که دست هايت بي آنکه حواست باشد مي رود بالا



حلقه هاي مفقوده ي تلخ

قدرت سياسي از همان آغاز مشروطه که قرار شد تقسيم شود تا همين امروز با انواع و اقسام جوسازي ها،تهمت و دروغ ها،خاطره گويي ها ! ، لابي کردن ها و خرج بي رويه بيت المال و بودجه هاي عمراني به نفع شخصي و گروهي دست به دست شده است

خبري از انتخابات اصولي نبوده و حتي در اوج دموکرات ترين انتخابات تاريخ مان هم نفرت و سلب ديگري شده معيار انتخاب تا برنامه ها و کارکردهاي انتخاب شده ها
هميشه يک نيروي احساسي محرک و قدرتمند بصورت متمرکز در احساسات مردمي تقويت شده و انتخاب شان سلب ديگري بوده تا انتخاب !

نتيجه هم خيلي دور از ذهن نيست
وقتي بعد 98 درصد مشارکت خيلي ها خيلي زود پشيمان شوند
وقتي نهايت شور و حرارت راي 20 ميليوني بشود تارک فعاليت شدن
و باور کنيد اگر موافقت حاکميت با مردم و انتخاب سلبي شان بودٰ همين حالا بودند کساني که 88 هم در زير زبان و لابلاي افکارشان همچون زهر بود

نتيجه مي شود قرار گرفتن بر سر چند انتخاب که بنظرم سه وجه ش پررنگ تر است

اولينش انتخاب ترک کردن زمين بازي و به گوشه اي نشستن است که نتيجه فاجعه بارش را در 82-84 -84 و حتي 90 بوضوح ديديم

دومين انتخاب آنکه در عين تشويق براي انتخاب سلبي، سطح انتظارات از کانديداهاي انتخاب شده را به حداقل ممکن برسانيم و آنقدر خواستن ها را فروبکاهيم که با هر حرکت کوچکي برايش هورا بکشيم - شبيه کاري که 92 به پيروزي رسيد و احتمالا 94 نيز

و سومين راه که سخت تر و پر دردسر تر است و ما همواره از همان ابتدا از آن گريختيم يا برحذرمان داشتند
ايجاد نهاد هاي دموکراتيک و ميل به تحزب سازمان يافته ، صريح، برنامه ريزي شده و مشخص است
که اين آخري را انگار بايد در روياهامان دنبالش کنيم
وقتي خبرهايي نظير لينک پايين شبيه پتک بر سرمان مي کوبد

کمتر از نیم‌درصد جمعیت ایران با نهادهای مدنی ارتباط دارند


دور نيست
يک روز مجبور خواهيم شد براي نفس کشيدن مان ، راه سوم را برويم

۱۳۹۴ دی ۲۴, پنجشنبه

وقاحت



پيوند قلم و هنر با بي قيدي محض
نتيجه اش مي شود وقاحت !
-
پ.ن: سرحدات تعهد قابل بحث است اما بي تعهدي يعني چيزي شبيه وقاحت

عکس : مجله شارلي ابدو 


۱۳۹۴ دی ۲۰, یکشنبه

برای صلح

هیاهو که زیاد شود دلت می گیرد
احساس می کنی چقدر فاصله ست و چقدر همین فاصله ها مکررا سراغت را می گیرند

کاش بشود از اهرم های مشترک غیرسیاسی، همین فعالین اجتماعی و قلم بدست خودمان و عربها کمک گرفت و کاری کرد

کاری که سیاسون نمی خواهند یا منافع ایجاب می کند که نخواهند

قطع رابطه خوب نیست و دیر یا زود که احساسات فرونشست ، دود مشکلات عدیده اش سمت چشم های همه خواهد رفت - خشک و تر هم سرش نمی شود -

طرح خامی در ذهن من نقش بسته که فرصت باشد مطرحش می کنم ولی دوست دارم نظرتان را بشنوم

هیچ اطلاعی هم از حرکت مشابه احتمالی که منجر به حرکتی شده باشد ندارم لذا امیدوارم اگر برای اولین بار هم که باشد ، اهرم موثری بشود تراشید


پیشنهاد یک خطی من این است : مشارکت فعالین ایرانی و عرب بعنوان یک اهرم موثربرای هر آن چیزی که ما را از شرایط قهرآمیز فعلی جدا کند

۱۳۹۴ دی ۱۳, یکشنبه

خوب نيست

هربار که خبرهاي اين دقايق ملتهب را چک مي کنم بيشتر نگران مي شوم
 
عربستان يک طرفه تمام روابطش با ايران را قطع کرد و پاسخ طرف مقابل هم تا حد زيادي محتمل است

اين خوب نيست 
اين اصلا خوب نيست

من اينجا نگران تر از هميشه هستم و دلم براي انسانيت تنگ شده است 
و از امنيت محور تر شدن هراس دارم

کاش فرصت و انرِي براي نوشتن باشد
بلکه قدري بشود نفس کشيد