۱۳۹۴ اسفند ۳, دوشنبه

خداوند ِ خداوندان اسرار

هر روز که می گذرد بیشتر به این نتیجه می رسم که عمق روحی و فکری هر کسی نسبت مستقیمی با حرف هایی که برای نگفتن دارد

گاهی اوقات ذهن چموش تر شده ی این روزهایم، می رود حول و حوش ترکیب هایی که هویت شان گره خورده است در اینکه بروند گیر کنند لابلای شاخک های فکرت
شبیه همین ترکیب «خداوند ِ خداوندان اسرار» مولانا

یک راست تمام تمرکزت را نشانه می گرد حتی اگر غرق روزمرگی ها و معیشتت باشی و در حال رانندگی در ترافیک اول صبح آن هم با صدای جادویی همایون عزیز

اسرار - یعنی مجموعه ی نگفتنی هایی که کلاف سردرگم شده است در توبه توی ذهنم آن قدر که نمی دانم حجم و ابعادش چقدر است فقط این را می دانم که هست و باید تماما نگران و مراقبش باشم

خداوندان اسرار یا همان انسانهای بزرگوار و بلند طبعی که ناگفتنی بسیار دارند و عزیزند - می خواهد از سواد تهی باشند یا که نه - معیارشان چیز دیگری ست و در هوایشان می توانی یک دل سیر نفس عمیق بکشی

بعد می شود تعبیر مولانا : خداوند ِ خداوندان اسرار

یعنی قایل بودن به وجودی یا موجودی که خداوند تمام عزیزترین هاست و بعد دل بستن به او و بعد در توصیف او نفس کشیدن

نمی دانم واقعا اینجایش که می رسد احساس می کنم زیاده روی کردن برای نوشتن می رسد به جفنگ گویی !

خیلی وقت ها دوست دارم غوطه ور بشوم در همین مفاهیم و خودخواهانه لذت ش را برای خودم بگذارم


موسیقی می تواند هنوز تازه نگهت دارد ، همین هنوزی که از فضای انتخاباتی لعنت می بارد


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر