بیا دست هایمان را بگذاریم روی چشم هایمان
و خیال کنیم اتفاقی نیفتاده است
نه دریایی
نه ساحلی
نه شعری
و نه خاطره ای حتی
نشسته ایم انتهای جاده ای بن بست و گوش می کنیم به صدای قدم های موهومی که حالا فقط رد پایش بجا مانده
آن وقت بی دریغ تر از همیشه تو ابری می کشی بالای خیالمان و من باران می شوم باز هم زودتر از اینکه بگویی و بخواهی
دوباره غیر منتظره ذوق می کنی و بی انکه خودت بفهمی لب خند می زنی
بعد خیال می کنیم خوشبخت ترینیم و یک دل سیر گریه می کنیم
و بعد یک جایی پشت " هنوز " بخواب می رویم
و دیگر از خواب بلند نمی شویم به همین راحتی !
به همین راحتی !