۱۳۹۱ مهر ۱۷, دوشنبه

خواب پشت هنوز


بیا دست هایمان را بگذاریم روی چشم هایمان 

و خیال کنیم اتفاقی نیفتاده است 

نه دریایی 

نه ساحلی 

نه شعری 

و نه خاطره ای حتی 

نشسته ایم انتهای جاده ای بن بست و گوش می کنیم به صدای قدم های موهومی که حالا فقط رد پایش بجا مانده 

آن وقت بی دریغ تر از همیشه تو ابری می کشی بالای خیالمان و من باران می شوم باز هم زودتر از اینکه بگویی و بخواهی 

دوباره غیر منتظره ذوق می کنی و بی انکه خودت بفهمی لب خند می زنی 

بعد خیال می کنیم خوشبخت ترینیم و یک دل سیر گریه می کنیم 

و بعد یک جایی پشت " هنوز " بخواب می رویم

و دیگر از خواب بلند نمی شویم به همین راحتی !

 به همین راحتی !