عاشقانه های تو نه پر شورند و نه آرام
می شود رقصید از سر مستی و پرواز کرد از سر ذوق
یا گوشه ای آرام تر از برکه نشست و زل زد به تو
به دست هایت
به حجم پر ظرافت هر آن چیزی که دنیای تجربی ذهنم عاجز است از تصور ش حتی و لاجرم مسئولیت به دل سپرده می شود و ...
این قلم هنوز هم دلتنگ نگاشتن برای توست اگر هر بار بیشتر ببیندت اگر هربار بیشتر لمست کند
می دانی بانو؟
این روزها به این نتیجه رسیده ام که عیار مردی به دوست داشتنش است
سنگ محک مردانگی اش ، عشق است و بس
عاشقی کردن بزرگترین کنشی ست که هر کسی خلاف جریان آب می تواند انجام دهد
و چه باک؟
من که تمامی عمرم دربدر یافتن همین بودم
همین ایستادن
بر سر راه تقویم
و هی پشت هم
مشق شهریور کردن
: )
اين حس عجيبي كه دارد..
پاسخحذفاين صدا كه از دوردستهاي تو
تا زير گوش من زمزمه ميكنـد
اين عاشقانه ي دل نشين 3>
همین نفس کشیدن در حوالی تو : )
پاسخحذف