۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۷, چهارشنبه

در چرایی عقب ماندگی (1)


بعد از حمله ی مغولان و تیمور ، نوعی روحیه ی سرخوردگی و شکست در وجدان جمعی مردم جاگیر شد و این این تصور در اذهان آن ها قوت گرفت که با قضا و قدر نمی شود ستیزه کرد و هیچ کوششی نمی تواند وضع را تغییر دهد.
از این روحیه می توان به بدبینی (pessimism) تعبیر کرد ، یا شاید به جای بدبینی بتوان گفت نا امیدی ( چرا که ناامیدی با بدبینی فرق می کند ! ؟ ).
وقتی این روحیه در مردمی پدید بیاید، یا آنها را رمانتیک می کند یا عرفان مشرب.
رمانتیک بودن در واقع نوعی آرزو اندیشی (wishful thinking) است. به هر حال در نگرش رمانتیک و عرفان مشربی، به نوعی همه ی امور این عالم را به مبادی عالیه نسبت می دهند و سر رشته ی امور را در جای دیگری تعقیب می کنند.
این دو روحیه واقعا با علوم تجربی ناسازگار است. یکی از ویژگی های علوم تجربی، به گفته ی ژان فراستیه، بها دادن به عالم واقع است که با عرفان مشربی و نگرش رمانتیک سازگار نیست.
به هر حال چنین اتفاقی در جهان اسلان و خاصه ایران رخ داد و در نتیجه تحقیقات تجربی خار شمرده شد.
این نکته اکنون هم صادق است. کسانی که رمانتیک یا عرفان مشرب هستند، هیچ گاه در علوم دقیقه ، اعم از علوم تجربی طبیعی و علوم انسانی ، رشد نمی کنند.
مصطفی ملکیان - مشتاقی و مهجوری - فصل وضعیت تفکر در ایران - نشر نگاه معاصر

پی نوشت اول : در حاشیه ی این نوشته دو تاریخ را نوشته م
28 مرداد 32
و سال 88
مطالعه ی کنش های کنشگران ارشد ایران در حوزه ی اجتماعی ( اعم از سیاست ، اقتصاد و فرهنگ) و همینطور رصد بازخورد نوشته های ادبی بعد این دو اتفاق ، ذهن من رو خیلی به تحلیل ملکیان نزدیک تر کرد.
شاکله ی کنش ها را که بررسی کنیم به چند رفتار عمده می رسیم که انزوا طلبی و سیاه نویسی از مشخصه های بارز رفتاری بعد این دو اتفاق تاریخ معاصر هستند.
انزوا طلبی که یکی از خروجی های بی چون و چرای عرفان مشربی ست و نوعی ســـِر شدگی و بی تفاوتی و کناره گیری از متن اصلی اتفاقات و حوادث و روی آوردن از محیط بیرونی به محیط درونی، به خود و به انفس خود
و از طرفی گرایش بیشتر و بیشتر به سیاه نویسی و نوشتن انواع متون ادبی اعم از شعر ، داستان و تا حتی فیلمنامه و نمایشنامه هایی که رنگ و بوی نا امیدی و خلق فضاهای سیاه را داشتند
برای هر دو می شود مصادیق زیادی پیدا کرد
پی نوشت دوم: انتقادهایی به این نوشته دارم
با خروجی هایی که ذکر کرده موافق هستم و می بینید که برایش مصادیق ملموس هم آورده ام و حاضرم اگر مخالفتی داشتید به صورت مفصل راجع بهشان گفتگو کنیم
اما نقدی که به تحلیل ملکیان دارم اینکه طبق معمول خیلی از تحلیلگران اجتماعی ایرانی ، معلول هایی که به درستی دیده را به سمت تک علتی بودن پیش می برد و رویش مانور هم می دهد.
این خروجی ها معلول علت های عدیده ای هستند که یکی شان تقدیر گرایی ست و ناشی از وارد شدن ویرانی و ظلم بیش از حد تصور
اما حتمن علت های مهم دیگری هم وجود دارند علت هایی که لاجرم همگی شان منشا بیرونی ندارند و البته تا حدی همگی شان درهم تنیده هستند و وجود یکی می تواند وجود چندتای دیگر را ضروری کند و من اینجا تنها به سه موردش اشاره ای می کنم:
- کنش های عاطفی و احساسی و کمتر منطقی - بدون پیش بینی دقیق و موشکافانه ی آینده ، بدون نقشه ی راه و بدون کمترین تحلیل
- نبودن روحیه ی کنش جمعی و اصولن کم اعتقادی به این روحیه در بین مردمانی که قهرمان پرور هستند و همیشه به دنبال قهرمان کاریزمایی می گردند که تا حد پرستش پشتش پناه بگیرند و بعد هم بشوند موضوع تحلیل های رضا علی قلی در کتاب جامعه شناسی نخبه کشی !
- کمرنگ بودن بها دادن به عقل به فلسفه و به تحلیل های ذهنی که در ذیل آنها به رفتاری در مردم می رسیم که ترجیح می دهند در معیشت اجدادی شان غرق شوند و پای عقلشان را از مواجهه با مسایل جدید بیرون بکشند
البته که دین هم در این کمرنگی نقش بسیار بزرگی دارد خاصه با ترساندن مردم از عواقب آزادانه فکر و تحقیق کردن - خود ملکیان هم به آن در همین مقاله اشاره کرده بصورت مفصل ، مستدل و شجاعانه این ریشه را به درستی دیده و درباره ش صحبت کرده است.


۱ نظر: