۱۳۹۲ شهریور ۳, یکشنبه

رعشه با زبانی الکن


رعشه های تکراری هر شب ، نه از توهم پریدن

از تصور لذیذ تمام آن چیزی ست که به آغوش تو می رساندم

مسری شده به جای جای زندگیم

به آینه ، پنجره ها

به ساعت روی دیوار

من اینجا با تمام زندگیم ، در شوق دیدن تو ، به رام کردن زلزله برخاستیم

تنها کافی ست ... هوای آمدن کنی بانو



۱ نظر: