۱۳۹۱ آذر ۸, چهارشنبه

اشک


چقدر دلم برای اشک تنگ شده بود ، چقدر می خواستم چشمانم خیس شود و نمیشد بس که قهر بود همه چیز و همه کس

خودم با خودم

اشک بی شک آب حیات وجدان و انسانیت هر نوع بشری ست و چه اندازه عجیب

و چه اندازه غریب

غربتی قد تمام لب خند های تو در دل شبی که پا به پای ریخته شدن خون هزاران باره خورشید ، سرود دل تنگی می خواند

نمی دانم باید چه کرد تا این چشم ها شبی یک بار لااقل خیس شوند

باور کن از هر سیگار و مشروب و پولی بیشتر می گیردت و می بردت به هیچ کجا به هیچ وقت

انگار می کنی باری روی دوشت نیست ، کودکانه و آرام در آغوش مادر بیست و چهار سال به عقب برمیگردی

و دردت تنها می شود درد بودن یا حتی آن هم ....

انگار که اعجاز باشد اشک ، تابعی نعل به نعل دست هایت ، آیه به آیه

اشک تمام طلب شبانه ی بی قراری ست که هرچه می دود نمی تواند تمام قد ببیندت ، لمست کند و در آغوشت بگیرد



۴ نظر:

  1. "بی" نام و "با" نشان۸ آذر ۱۳۹۱ ساعت ۱۲:۵۳

    اشک
    اصرار دوست داشتنِ است
    در اظطرارِ بودن / زیستن و رفتن..
    تا این دره های میانه
    دریا شود از آبی
    از قطره
    از اشک..

    پاسخحذف
  2. http://www.4shared.com/mp3/UVPspg3G/Ebi-Atre_To.html

    پاسخحذف
  3. ع :

    چقدررررر پیشنهاد به موقعی بودددددد

    :)

    پاسخحذف